ملودی باس

توی آینه نگاه می کنم توی آیینه یکی هست شبیه خودم

شبیه خودم شبیه شب هایی که غصه می خورم شبیه شب هایی که گریه میکنم یواشکی

گریه میکنم غصه می خورم با خودم حرف میزنم

که ای مرد سربلند دیروز ببین چی مونده از جوونیت امروز

که ای مرد سر بلند فردا که دل داری بقدر دریا

چی شد آخرش چی اومد سرت چیکار کردی تو با بالو پرت

نگام به آینه س و یه تصویری از پشت شیشه میگه که این تویی دروغ نگو نه مگه میشه

من اونم که بزرگه مشکلاترو از رو برده همیشه دل پاکه گوشه ای همش ساکت

نشسته فکره فردا هست آرومو از تو فریاد

مرد توی آیینه یه تلخی تو نگاشه می گه اشتباس بخندی باید له بشی بگندی

مرد توی آیینه نداره هیچ امیدی حتی روز خوش ندیده رویاهاش رو سر بریده

نه نگوکه نیست امیدی نه نگو به تهش رسیدی نه نگو که دل بریدی نه نگو

نه نگو چه سخته فردا نه نگو از زخمو دردا نه نگو همیشه اشکی نه نگو

نگام به آینه اس و یه تصویری از پشت شیشه می گه که این تویی دروغ نگو نه مگه می شه